Monday, November 29, 2010

داستان معراج پیغمبر و اثرات ال اس دی بر مغز و روان

جبرئيل در آنشب بر آنحضرت نازل شد و مركبى را كه‏نامش براق )موجودی که از الاغ بزرگتر و از قاطر كوچكتر بود، داراى دو بال بود و هر گام كه بر ميداشت تا جائى را كه چشم ميديد مى پيمود) بود براى او آورد و رسول خدا«صلی الله علیه و اله‏»بر آن سوارشده و بسوى بيت المقدس حركت كرد،و در راه در چند نقطه‏ايستاد و نماز گذارد،يكى در مدينه و هجرتگاهى كه سالهاى‏بعد رسولخدا«صلی الله علیه و اله‏» بدانجا هجرت فرمود ، و يكى هم مسجدكوفه ، و ديگر در طور سيناء ، و بيت اللحم-زادگاه حضرت‏عيسى علیه السلام و سپس وارد مسجد اقصى شد و در آنجا نماز گذارده‏ و از آنجا به آسمان رفت.
و بر طبق رواياتى كه ديگران نقل كرده‏اند ازجمله جاهائى را كه آن آنحضرت در هنگام سير بر بالاى زمين‏مشاهده فرمود سرزمين قم بود كه بصورت بقعه‏اى ميدرخشيد وچون از جبرئيل نام آن نقطه را پرسيد پاسخ داد : اينجا سرزمين قم‏است كه بندگان مؤمن و شيعيان اهل بيت تو در اينجا گرد ميآيندو انتظار فرج دارند و سختيها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد.
سپس به آسمان دنيا صعود كرد و در آنجا آدم ابو البشر را ديد ، آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روى خندان برآنحضرت سلام كرده و تهنيت و تبريك گفتند،و بر طبق روايتى‏كه على بن ابراهيم در تفسير خود از امام صادق علیه السلام روايت كرده ‏رسولخدا«صلی الله علیه و اله ‏»فرمود: فرشته‏اى را در آنجا ديدم كه بزرگتر از اونديده بودم وبر خلاف ديگران چهره‏اى در هم و خشمناك‏داشت و مانند ديگران تبريك گفت ولى خنده بر لب نداشت وچون نامش را از جبرئيل پرسيدم گفت: اين مالك ،خازن دوزخ ‏است و هرگز نخنديده است و پيوسته خشمش بر دشمنان خدا وگنهكاران افزوده ميشود، بر او سلام كردم و پس از اينكه جواب‏سلام مرا داد از جبرئيل خواستم دستور دهد تا دوزخ را بمن نشان‏دهد و چون سر پوش را برداشت لهيبى از آن برخاست كه فضا رافرا گرفت و من گمان كردم ما را فرا خواهد گرفت،پس از وى‏خواستم آنرا به حال خود برگرداند
و سپس فرمود: و از آنجا بگروهى گذشتم كه پيش روى آنها ظرفهائى ازگوشت پاك و گوشت ناپاك بود و آنها ناپاك را مى‏خوردند و پاك راميگذاردند ، از جبرئيل پرسيدم : اينها كيانند؟گفت:افرادى از امت تو هستند كه مال حرام ميخورند و مال حلال را واميگذارند و مردمى‏را ديدم كه لبانى چون لبان شتران داشتند و گوشتهاى پهلوشان راچيده و در دهانشان ميگذاردند،پرسيدم:اينها كيانند؟گفت: اينها كسانى هستند كه از مردمان عيبجوئى مى‏كنند. و مردمان‏ديگرى را ديدم كه سرشان را با سنگ ميكوفتند و چون حال آنها را پرسيدم پاسخداد:اينان كسانى هستند كه نماز شامگاه و عشاءرا نميخوانده و ميخفتند، و مردمى را ديدم كه آتش در دهانشان‏ميريختند و از نشيمنگاهشان بيرون مى‏آمد و چون وضع آنها راپرسيدم،گفت:اينان كسانى هستند كه اموال يتيمان را به ستم‏ ميخورند،و گروهى را ديدم كه شكمهاى بزرگى داشتند ونمى‏توانستند از جا برخيزند گفتم:اى جبرئيل اينها كيانند؟ گفت:كسانى هستند كه ربا ميخورند،و زنانى را ديدم كه برپستان آويزانند،پرسيدم:اينها چه زنانى هستند؟گفت: زنان‏زناكارى هستند كه فرزندان ديگران را بشوهران خود منسوب‏ميدارند،و سپس بفرشتگانى برخوردم كه تمام اجزاء بدنشان‏تسبيح خدا ميكرد
و از آنجا به آسمان دوم رفتيم و در آنجا دو مرد را شبيه‏بيكديگر ديدم و از جبرئيل پرسيدم: اينان كيانند؟گفت:هر دوپسر خاله يكديگر يحيى و عيسى عليهما السلام هستند،بر آنها سلام‏كردم و پاسخ داده تهنيت ورود به من گفتند،و فرشتگان زيادى‏را كه به تسبيح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهده كردم.
و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتيم و در آنجا مرد زيبائى راكه زيبائى او نسبت‏به ديگران همچون ماه شب چهارده نسبت‏بستارگان ديگر بود مشاهده كردم و چون نامش را پرسيدم جبرئيل‏گفت:اين برادرت يوسف است،بر او سلام كردم و پاسخ داد وتهنيت و تبريك گفت،و فرشتگان بسيارى را نيز در آنجا ديدم.
از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتيم و مردى را ديدم و چون ازجبرئيل پرسيدم گفت:او ادريس است كه خدا ويرا به اينجاآورده،بر او سلام كرده پاسخ داد و براى من آمرزش خواست، وفرشتگان بسيارى را مانند آسمانهاى پيشين مشاهده كردم وهمگى براى من و امت من مژده خير دادند.......
سپس بآسمان پنجم رفتيم و در آنجا مردى را بسن كهولت‏ديدم كه دورش را گروهى از امتش گرفته بودند و چون پرسيدم‏كيست؟جبرئيل گفت: هارون بن عمران است،بر او سلام‏كردم و پاسخ داد،و فرشتگان بسيارى را مانند آسمانهاى ديگرمشاهده كردم.
آنگاه به آسمان ششم بالا رفتيم و در آنجا مردى گندمگون وبلند قامت را ديدم كه مى‏گفت: بنى اسرائيل پندارند من‏گرامى‏ترين فرزندان آدم در پيشگاه خدا هستم ولى اين مرد از من‏نزد خدا گرامى‏تر است،و چون از جبرئيل پرسيدم:كيست؟ گفت:برادرت موسى بن عمران است،بر او سلام كردم جواب‏داد و همانند آسمانهاى ديگر فرشتگان بسيارى را در حال خشوع‏ديدم.
سپس بآسمان هفتم رفتيم و در آنجا بفرشته‏اى برخورد نكردم‏جز آنكه گفت:اى محمد حجامت كن و به امت‏خود نيزسفارش حجامت را بكن،و در آنجا مردى را كه موى سر وصورتش سياه و سفيد بود و روى تختى نشسته بود ديدم و جبرئيل‏گفت:او پدرت ابراهيم است،بر او سلام كرده جواب داد وتهنيت و تبريك گفت،و مانند فرشتگانى را كه در آسمانهاى‏پيشين ديده بودم در آنجا ديدم،و سپس درياهائى از نور كه ازدرخشندگى چشم را خيره ميكرد،و درياهائى از ظلمت وتاريكى،و درياهائى از برف و يخ لرزان ديدم و چون بيمناك‏شدم جبرئيل گفت:اين قسمتى از مخلوقات خدا است.

در حديث ديگرى فرمود:از آنجا به سدرة المنتهى رسيدم ودر آنجا جبرئيل ايستاد و مرا تنها گذارده گفت: برو!گفتم : اى‏جبرئيل در چنين جائى مرا تنها مى‏گذارى و از من مفارقت ‏ميكنى؟گفت اى محمد اينجا آخرين نقطه‏اى است كه صعود به آنراخداى عز و جل براى من مقرر فرموده و اگر از اينجا بالاتر آيم پر و بالم ميسوزد ،آنگاه با من وداع كرده و من پيش رفتم تا آنگاه‏كه در درياى نور افتادم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمت ‏به ‏نور وارد مى‏كرد تا جائيكه خداى تعالى ميخواست مرا متوقف‏كند و نگهدارد آنگاه مرا مخاطب ساخته با من سخنانى گفت.

و در تفسير على بن ابراهيم آمده كه آن وحى مربوط بمسئله‏جانشينى و خلافت على بن ابيطالب علیه السلام و ذكر برخى از فضائل‏آنحضرت بوده ، و در حديث ديگر است كه آن وحى سه چيز بود:1- وجوب نماز2- خواتيم سوره بقره 3- آمرزش گناهان ازجانب خداى تعالى غير از شرك، و در حديث كتاب بصائر است‏كه خداوند نامهاى بهشتيان و دوزخيان را باو داد.
و بهر صورت رسولخدا«صلی الله علیه و اله‏»فرمود:پس از اتمام مناجات باخداى تعالى باز گشتم و از همان درياهاى نور و ظلمت گذشته‏در سدرة المنتهى بجبرئيل رسيدم و به همراه او باز گشتم.

این از داستان معراج...

حالا برویم سراغ اثرات LSD بر انسان

- توهمات دیداری و شنیداری واضح

- دچار نقصان شدن درک زمان، فواصل و وزن (احساس معلق بودن با تحت فشار بودن) و فاصله بین اشیای محیط.

- احساس پیشرفت و موفقیت در موضوع های واقعی شایع است



1 comment:

  1. hame payambar ha masraf mikardand LSD az salhaye kheyli ghadim vojod dashte va morede estefade bode.

    ReplyDelete