جبرئيل در آنشب بر آنحضرت نازل شد و مركبى را كهنامش براق )موجودی که از الاغ بزرگتر و از قاطر كوچكتر بود، داراى دو بال بود و هر گام كه بر ميداشت تا جائى را كه چشم ميديد مى پيمود) بود براى او آورد و رسول خدا«صلی الله علیه و اله»بر آن سوارشده و بسوى بيت المقدس حركت كرد،و در راه در چند نقطهايستاد و نماز گذارد،يكى در مدينه و هجرتگاهى كه سالهاىبعد رسولخدا«صلی الله علیه و اله» بدانجا هجرت فرمود ، و يكى هم مسجدكوفه ، و ديگر در طور سيناء ، و بيت اللحم-زادگاه حضرتعيسى علیه السلام و سپس وارد مسجد اقصى شد و در آنجا نماز گذارده و از آنجا به آسمان رفت.
و بر طبق رواياتى كه ديگران نقل كردهاند ازجمله جاهائى را كه آن آنحضرت در هنگام سير بر بالاى زمينمشاهده فرمود سرزمين قم بود كه بصورت بقعهاى ميدرخشيد وچون از جبرئيل نام آن نقطه را پرسيد پاسخ داد : اينجا سرزمين قماست كه بندگان مؤمن و شيعيان اهل بيت تو در اينجا گرد ميآيندو انتظار فرج دارند و سختيها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد.
سپس به آسمان دنيا صعود كرد و در آنجا آدم ابو البشر را ديد ، آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روى خندان برآنحضرت سلام كرده و تهنيت و تبريك گفتند،و بر طبق روايتىكه على بن ابراهيم در تفسير خود از امام صادق علیه السلام روايت كرده رسولخدا«صلی الله علیه و اله »فرمود: فرشتهاى را در آنجا ديدم كه بزرگتر از اونديده بودم وبر خلاف ديگران چهرهاى در هم و خشمناكداشت و مانند ديگران تبريك گفت ولى خنده بر لب نداشت وچون نامش را از جبرئيل پرسيدم گفت: اين مالك ،خازن دوزخ است و هرگز نخنديده است و پيوسته خشمش بر دشمنان خدا وگنهكاران افزوده ميشود، بر او سلام كردم و پس از اينكه جوابسلام مرا داد از جبرئيل خواستم دستور دهد تا دوزخ را بمن نشاندهد و چون سر پوش را برداشت لهيبى از آن برخاست كه فضا رافرا گرفت و من گمان كردم ما را فرا خواهد گرفت،پس از وىخواستم آنرا به حال خود برگرداند
و سپس فرمود: و از آنجا بگروهى گذشتم كه پيش روى آنها ظرفهائى ازگوشت پاك و گوشت ناپاك بود و آنها ناپاك را مىخوردند و پاك راميگذاردند ، از جبرئيل پرسيدم : اينها كيانند؟گفت:افرادى از امت تو هستند كه مال حرام ميخورند و مال حلال را واميگذارند و مردمىرا ديدم كه لبانى چون لبان شتران داشتند و گوشتهاى پهلوشان راچيده و در دهانشان ميگذاردند،پرسيدم:اينها كيانند؟گفت: اينها كسانى هستند كه از مردمان عيبجوئى مىكنند. و مردمانديگرى را ديدم كه سرشان را با سنگ ميكوفتند و چون حال آنها را پرسيدم پاسخداد:اينان كسانى هستند كه نماز شامگاه و عشاءرا نميخوانده و ميخفتند، و مردمى را ديدم كه آتش در دهانشانميريختند و از نشيمنگاهشان بيرون مىآمد و چون وضع آنها راپرسيدم،گفت:اينان كسانى هستند كه اموال يتيمان را به ستم ميخورند،و گروهى را ديدم كه شكمهاى بزرگى داشتند ونمىتوانستند از جا برخيزند گفتم:اى جبرئيل اينها كيانند؟ گفت:كسانى هستند كه ربا ميخورند،و زنانى را ديدم كه برپستان آويزانند،پرسيدم:اينها چه زنانى هستند؟گفت: زنانزناكارى هستند كه فرزندان ديگران را بشوهران خود منسوبميدارند،و سپس بفرشتگانى برخوردم كه تمام اجزاء بدنشانتسبيح خدا ميكرد
و از آنجا به آسمان دوم رفتيم و در آنجا دو مرد را شبيهبيكديگر ديدم و از جبرئيل پرسيدم: اينان كيانند؟گفت:هر دوپسر خاله يكديگر يحيى و عيسى عليهما السلام هستند،بر آنها سلامكردم و پاسخ داده تهنيت ورود به من گفتند،و فرشتگان زيادىرا كه به تسبيح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهده كردم.
و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتيم و در آنجا مرد زيبائى راكه زيبائى او نسبتبه ديگران همچون ماه شب چهارده نسبتبستارگان ديگر بود مشاهده كردم و چون نامش را پرسيدم جبرئيلگفت:اين برادرت يوسف است،بر او سلام كردم و پاسخ داد وتهنيت و تبريك گفت،و فرشتگان بسيارى را نيز در آنجا ديدم.
از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتيم و مردى را ديدم و چون ازجبرئيل پرسيدم گفت:او ادريس است كه خدا ويرا به اينجاآورده،بر او سلام كرده پاسخ داد و براى من آمرزش خواست، وفرشتگان بسيارى را مانند آسمانهاى پيشين مشاهده كردم وهمگى براى من و امت من مژده خير دادند.......
سپس بآسمان پنجم رفتيم و در آنجا مردى را بسن كهولتديدم كه دورش را گروهى از امتش گرفته بودند و چون پرسيدمكيست؟جبرئيل گفت: هارون بن عمران است،بر او سلامكردم و پاسخ داد،و فرشتگان بسيارى را مانند آسمانهاى ديگرمشاهده كردم.
آنگاه به آسمان ششم بالا رفتيم و در آنجا مردى گندمگون وبلند قامت را ديدم كه مىگفت: بنى اسرائيل پندارند منگرامىترين فرزندان آدم در پيشگاه خدا هستم ولى اين مرد از مننزد خدا گرامىتر است،و چون از جبرئيل پرسيدم:كيست؟ گفت:برادرت موسى بن عمران است،بر او سلام كردم جوابداد و همانند آسمانهاى ديگر فرشتگان بسيارى را در حال خشوعديدم.
سپس بآسمان هفتم رفتيم و در آنجا بفرشتهاى برخورد نكردمجز آنكه گفت:اى محمد حجامت كن و به امتخود نيزسفارش حجامت را بكن،و در آنجا مردى را كه موى سر وصورتش سياه و سفيد بود و روى تختى نشسته بود ديدم و جبرئيلگفت:او پدرت ابراهيم است،بر او سلام كرده جواب داد وتهنيت و تبريك گفت،و مانند فرشتگانى را كه در آسمانهاىپيشين ديده بودم در آنجا ديدم،و سپس درياهائى از نور كه ازدرخشندگى چشم را خيره ميكرد،و درياهائى از ظلمت وتاريكى،و درياهائى از برف و يخ لرزان ديدم و چون بيمناكشدم جبرئيل گفت:اين قسمتى از مخلوقات خدا است.
در حديث ديگرى فرمود:از آنجا به سدرة المنتهى رسيدم ودر آنجا جبرئيل ايستاد و مرا تنها گذارده گفت: برو!گفتم : اىجبرئيل در چنين جائى مرا تنها مىگذارى و از من مفارقت ميكنى؟گفت اى محمد اينجا آخرين نقطهاى است كه صعود به آنراخداى عز و جل براى من مقرر فرموده و اگر از اينجا بالاتر آيم پر و بالم ميسوزد ،آنگاه با من وداع كرده و من پيش رفتم تا آنگاهكه در درياى نور افتادم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمت به نور وارد مىكرد تا جائيكه خداى تعالى ميخواست مرا متوقفكند و نگهدارد آنگاه مرا مخاطب ساخته با من سخنانى گفت.
و در تفسير على بن ابراهيم آمده كه آن وحى مربوط بمسئلهجانشينى و خلافت على بن ابيطالب علیه السلام و ذكر برخى از فضائلآنحضرت بوده ، و در حديث ديگر است كه آن وحى سه چيز بود:1- وجوب نماز2- خواتيم سوره بقره 3- آمرزش گناهان ازجانب خداى تعالى غير از شرك، و در حديث كتاب بصائر استكه خداوند نامهاى بهشتيان و دوزخيان را باو داد.
و بهر صورت رسولخدا«صلی الله علیه و اله»فرمود:پس از اتمام مناجات باخداى تعالى باز گشتم و از همان درياهاى نور و ظلمت گذشتهدر سدرة المنتهى بجبرئيل رسيدم و به همراه او باز گشتم.
این از داستان معراج...
حالا برویم سراغ اثرات LSD بر انسان
- توهمات دیداری و شنیداری واضح
- دچار نقصان شدن درک زمان، فواصل و وزن (احساس معلق بودن با تحت فشار بودن) و فاصله بین اشیای محیط.
- احساس پیشرفت و موفقیت در موضوع های واقعی شایع است
hame payambar ha masraf mikardand LSD az salhaye kheyli ghadim vojod dashte va morede estefade bode.
ReplyDelete