Wednesday, April 28, 2010

عید قربان

عید قربان یکی از مهمترین اعیاد اسلامی است. در این عید مسلمانان به تقلید از ابراهیم دق و دلیشان را -به جای بچه های زن دومشان- سر گوسفندها در می آورند. اصولا دو تا کار را مسلمانان خوب از ابراهیم تقلید میکنند، زن دوم گرفتن سر پیری و گوسفند قربانی کردن. بقیه رفتارهای ابراهیم هم ظاهرا به مذاق دوستان خوش نمی آید. ابراهیم یکی از پیامبران الهی است که تاریخ تولد و مرگش دقیقا مشخص نیست و تاریخدانان هفت هشت قرن با هم اختلاف دارند، ولی نمی دانم چه جوری شده که علیرغم اختلاف در قرن، روز به قربانگاه بردن اسماعیل را همه اینقدر خوب به خاطر دارند. میگویند سارا (زن اول ابراهیم) آنقدر به جان این پیرمرد غر زده بود که باید هاجر را طلاق بدهی، که پیرمرد بدبخت پاک مشاعرش را از دست داده بود. اول زن بدبخت را با بچه فرستاد وسط بیابان که بلکه انشاالله تلف بشوند و راحت شود. اما از بخت بد خدا دلش برای اسماعیل سوخت و یک چشمه از زیر پای او در آمد و زنده ماندند. بعدها ابراهیم که کینه اسماعیل را به جهت بر هم زدن نقشه قتل به دل گرفته بود، تصمیم میگیرد که سرش را ببرد و بیندازد گردن خدا. خلاصه مخ اسماعیل بدبخت را میزند که مثلا خدا گفته باید سرت را ببرم و بچه بدبخت را خر کش میکند و میبرد که سرش را ببرد، ولی خدا باز هم دلش برای این طفل معصوم میسوزد و چاقوی ابراهیم کند میشود. ولی ابراهیم از آنجا که با هوشتر از این حرفها بود، از جیبش یک چاقوتیزکن در می آورد و در حالیکه انگشت وسطش را به خدا نشان میدهد، مشغول تیز کردن چاقو میشود و باز هم اسماعیل بدبخت را گول میزند که این دستور خداست. خلاصه خدا که میبند دارد کار از کار میگذرد، یک گوسفند سخنگو از آسمان میفرستد و موضوع را از زبان گوسفند به اسماعیل میگوید. ابراهیم هم از عصبانیت گوسفند بدبخت را سر میبرد. از بعد از آن تاریخ، مسلمانان در چنین روزی سر گوسفندها را میبرند، که مبادا حامل پیغامی از جانب خدا باشند و بخواهند به آنها بگویند که این مزخرفاتی که ملاها به خوردتان میدهند، از جانب خدا نیست.

از مزایای این عید هر چه بگوئیم کم است. اول از همه که اوج عبودیت را نشان میدهد. البته مغرضان میگویند "ها!!! کشتن این زبان بسته ها چه ربطی به عبودیت دارد؟" ولی برهرکس که نور ایمان از منافذش تو رفته باشد، این موضوع بدیهی است و بنابراین توضیحی در این زمینه داده نمیشود. دوم از همه هیجان موضوع است –البته من اصلا نمی خواهم این را به گاو بازی و اسپانیا و این حرفها ربط بدهم، چون دفعه قبل که تشبیه کردم، دو سه تا مسلمان و بیست سی میلیون تا اسپانیائی شاکی شدند تازه شانس آوردم که گاوها اینترنت نداشتند- ولی واقعا رسم هیجان بخشی است، دست و پای گوسفند را میگیری و زمینش میزنی، چاقو را توی خرخره اش فرو میکنی. آن مظهر اهریمن، آن موجود پلید، بالا و پائین میپرد و خون از گلویش فواره میزند، تبارک الله، چه زیباست این صحنه، بعد موجود را آویزان میکنی و با یک ضربه ساتور دل و روده اش را بیرون میکشی. اما مهمترین درس اخلاقی این عید را چند روز پیش یکی از دوستان برایم گفت و آن اینست که این کار باعث ارضا حس خونریزی در اعراب میشده و جلوی کلی از جنگها را میگرفته!! البته من زیاد نتوانستم درباره این استدلال مقاومت کنم. یعنی اصولا وقتی دوستی از خطه آذربایجان با دو متر قد، استدلال میکند -مسلمان هم هست- بهتر است آدم قبول کند ولی فقط ضمن موافقت، پیشنهاد کردم ایکاش یک رسم ابراهیمی یا یک عیدی هم وجود داشت که در آن این مسلمین عزیز به گوسفندها تجاوز میکردند و حس تجاوزشان هم ارضا میشد. آن وقت اصلا به ایران حمله نمیکردند و ایران الان جهان اولی بود.


Saturday, April 24, 2010

سوره مبارکه کدوی قل قل زن

یادم می آید که در دوران دانشجوئی (اواخر دوره یخبندان) یکی از دوستان استدلال عجیب و غریبی داشت برای اینکه ثابت کند که پیامبران همه از طرف خدا بوده اند. او میگفت که به محتویات قران و انجیل و تورات نگاه کنید، همه آنها سرگذشتها را با کمی پس و پیش شبیه به هم نقل کرده اند و نتیجه گیری میکرد که منبع تمام آنها خداست. البته من در آن زمان با ایشان بحثی نکردم و اگر همین الان هم ایشان را ببینم، باز هم بحث نمیکنم، چون اصولا هیچ قسمتی از تنم نمی خارد. ولی نکته ای که در این استدلال جالب است این است که مشترک بودن محتویات این سه کتاب را به الهی بودن آن نسبت میدهد و فراموش میکند که این سه پیغمبر همه از یک قوم و نژاد بوده اند و طبیعتا افسانه هائی که دهان به دهان بین آنها گشته است مشترک است. اصولا با یک نگاه به داستانهای مشترک این سه کتاب مثل سرگذشت خلقت و یا یوگی (ببخشید نوح) و کشتی افسانه ای او، نشان میدهد که اینها قصه هائی بوده که برای خواب کردن بچه ها به کار میرفته و کوچکترین ریشه ای در حقیقت نمی تواند داشته باشد. داشتم فکر میکردم که اگر پیغمبر به جای بنی اسرائیل در ایران متولد شده بود و با همین سبک و سیاق میخواست کتاب از جانب الله بیاورد، کتابش چه شکلی پیدا میکرد.

سوره مبارکه خاله پیرزن و کدو قل قل زن

به نام من که دمم گرم

و آنگاه خدایت، خاله پیرزن را فرمود، که کدوئی فراهم کن، بس فراخ * و خاله پیرزن را فرمودیم که به کدو اندر شود* آنگاه به اذن خدا کدو شروع به قل خوردن کرد، که خداوند بر هرکاری که عشقش باشد، قادر است* راستی پیغمبر، از حرف مردم ناراحت نشو، ما خودمان به تو اجازه دادیم که بیست تا زن بگیری*آنگاه کدو قل قل خورد و رفت تا رسید به گرگ* و ما از زبان پیرزن سخن راندیم و گرگ را پیچاندیم* همانا که خدا بهترین پیچاننده است* در ضمن ای پیغمبر، زنانت بعد از مرگ تو هم حق ازدواج با کسی را ندارند* همانگونه که گرگ را پیچاندیم، شیر و پلنگ را هم پیچاندیم* دممان گرم* آنگاه خاله پیرزن به اذن خدا از کدو بیرون آمد و به خانه دخترش رفت* ای پیغمبر! اگر به شهری رسیدی، همه زنان آن شهر مال تو هستند، تو اگر دلت خواست میتوانی آنها را خودت استفاده کنی یا به اصحابت بدهی، اصحابت هم حق حرف زدن ندارند* کجا بودیم؟* آهان* دوباره خاله پیرزن را فرمودیم که برود داخل کدو و ما کدو را قل قل دادیم، آنهم سربالائی* دممان گرم* پیغمبر! راستی تا یادمان نرفته، بگوئیم که نزدیکی با زنان شوهردار هم بر تو حلال است* دوباره از زبان خاله پیرزن سخن راندیم و شیر وپلنگ را پیچاندیم* اما چون نوبت به گرگ رسید، خاله پیرزن بر خود غره شد و ما خواستیم حالش را بگیریم* پس از زبانش سخن نگفتیم* گرگ هم فهمید و دورخیز کرد به داخل کدو رود و ترتیب خاله پیرزن بدهد، ترتیب دادنی* خاله پیرزن به چیز خوردن افتاد و توبه کرد* آنگاه ما به اذن خودمان خاله پیرزن را از کدو بیرون آوردیم و سر گرگ را داخل کدو گیر انداختیم* دممان گرم* و خداوند بر همه چیز قادر است* راستی پیغمبر، چیز دیگری خواستی رودر بایستی نکن، بگو برایت آیه اش را نازل میکنیم*

Monday, April 12, 2010

آیا علی و سیدعلی واقعا با هم تفاوت دارند؟

دیروز با یکی از دوستان خیلی سبز صحبت میکردم. ایشان به طرز عجیبی اصرار داشتند که حساب این حکومت را با حکومت محمد و علی جدا کنم. و اینکه آقای خامنه ای به هیچ وجه ربطی به اسلام ندارند و از این حرفها.

گفت که خامنه ای باعث خارج شدن نصف ایرانیان از اسلام شد، خندیدم و گفتم خوب است که اصطلاح خارج شدن را به کار بردی، علی هم نصف مسلمانان را از خوارج کرد.

گفت خامنه ای خودکامه است، گفتم به جز عمر که در بین خلفای راشدین مشورت روش کاریش بود، به شهادت تاریخ بقیه همه خودکامه بودند.

گفت که خامنه ای عملا دستور قتل مخالفان نظام را داد، گفتم یا تو تاریخ نخوانده ای یا فراموش کرده ای که علی هم به تمام مخالفانش نام خوارج داد و آنها را در نهروان کشت.

گفت که خامنه ای حتی حرمت بیت امام را هم نگه نداشت، گفتم علی هم بر روی عایشه شمشیر کشید، باز خدا پدر خامنه ای را بیامرزد که شمشیر را از رو نبسته است.

گفت که خامنه ای نخست وزیر محبوب امام را هم بی نصیب نگذاشت، گفتم مگر علی دو یار دیرین پیامبر طلحه و زبیر را بی نصیب گذاشت؟

گفت که اصلا خامنه ای برای رهبری بهترین انتخاب نبود، گفتم مگر بعد از ترور مشکوک عثمان، به خلافت رساندن کسی که متهم تراز اول آن قتل بود، بهترین انتخاب بود؟ کما اینکه براثر همین انتخاب اولین زمینه های انشقاق اسلام شکل گرفت

گفت خامنه ای عوام فریب است، گفتم کسی که در خفا بر دست برادر کور و مستحقش آهن گداخته میگذارد و در مسجد به گدائی -که نمی داند تا چه حد مستحق است- انگشتر پادشاهی میدهد، عوام فریب نیست؟

گفت خامنه ای آمر قتلها و ترورهاست، گفتم علی نه تنها آمر که در جوانی عامل هم بوده است.

گفت و گفتم، اما در آخر کار نتیجه ای که گرفت این بود که "اسلام به نفس خود ندارد عیبی، آنچه عیب هست از مسلمانی ماست"

در آخر یک نکته دیگر، از دوستان میشنوم که جنبش سبز را با کودتای حسین مقایسه میکنند و خودشان را جای حسین میگذارند. به نظرم دوستان جای خودشان را اشتباه دیده اند. حسین بر علیه حکومتی که -به حق یا ناحق- بیعت سران قبایل را داشت (در رای گیری رای آورده بود) کودتا کرد و البته چون خیلی ضعیف بود، کودتایش شکست خورد و تکه تکه شد. اما در جنبش سبز، مردم مورد کودتا واقع شده اند و تنها حرفشان این است که "ما کی با این دولت بیعت کردیم که خودمان نفهمیدیم؟". بنابراین دوباره اینجا احمدی نژاد است که در نقش حسین ظاهر شده است، فقط فرقش این است که از حسین قویتر است و کودتایش را به کرسی نشانده است. فکر میکنید که اگر کودتای حسین پیروز میشد و سران قبایل میگفتند که با تو بیعت نمیکنیم، مثل بچه آدم می آمد، حکومت را تحویل میداد؟ به نظر من که در آن صورت حسین هم همین کاری را میکرد که احمدی نژاد امروز میکند.

Friday, April 9, 2010

چی شد که باران آمد؟

در سفر اخیر رئیس جمهور به ارومیه، بلافاصله بعد از دعای ایشان برای نزول باران، باران بر سر شهر سرازیر شد. اما اصل ماجرا چه بود...

بعد از ظهر بود و الله مطابق معمول هر بعد از ظهر در دفتر کارش نشسته بود و فرشته مسئول سرویس دسک کائنات، مشغول گزارش تقاضاهای ثبت شده در سرویس دسک بود.

- قربان یک تقاضا از یک خواهر بسیجی برای شوهر داریم، پرونده ایشان را روی مانیتورتان میتوانید مشاهده کنید.

- واه واه...با این سبیلهای از بناگوش در رفته، توقع دارد ما چکار برایش بکنیم. ما هزار بار گفته ایم که از تو حرکت از ما برکت...برایش پیغام بفرستید که این سبیلها را بند بیندازد، شاید یک فرجی بشود....بعدی

- قربان تقاضای بعدی مربوط به یک بیمار مبتلا به ایدز است که گفته از راه تزریق سرنگ آلوده، مبتلا شده است

- همهشون همین را میگویند، حالا چه کاره هست؟

- طلبه فیضیه

- ها ها...گفتی سرنگ آلوده؟؟ ما را خر فرض کرده این پدر سوخته...ولی به هر حال در خواستش را اجابت میکنیم، وگرنه نسل تمام حجه الاسلام ها در خطر است. بعدی...

- قربان بعدی مربوط به شخصی به نام محمود احمدی نژاد است و نوشته "محرمانه-مستقیم، فقط شخص خدا بازبین فرمایند" میخواهید بدهم خدمتان

- بده ببینیم

الله بعد از باز کردن نامه چشمهایش را کمی کوچک و بزرگ کرد و نامه را کمی بالا و پائین کرد و به فرشته مسئول سرویس دسک گفت

-یک باران هم برای این بنده ما بفرست. اصلا همین الان هم بفرست تا دیر نشده...پاشو...زود

بعد از رفتن فرشته، الله جبرئیل را به دفترکار فراخواند و گفت

-تو چه میخواستی که در این بارگاه نگرفتی؟ گفتی تو را امین صدا کنیم، گفتیم چشم. گفتی حوصله رفت و آمد به زمین را نداری، هزار سال است نبوت را تخته کردیم. دیگر چه چیزت کم بود که به ما خیانت کردی؟ خوشت می آید کار عزرائیل را بدهم به تو که روزی چند میلیون بار بروی زمین و برگردی؟

جبرئیل در حالیکه چشمهایش از تعجب از حدقه بیرون زده بود گفت : "قربان بنده چه خیانتی کردم که خودم بیخبرم؟"

-برای چی، این ویدئوی روابط ما را با مریم به این مردک احمدی نژاد دادی؟

-قربان بنده غلط کرده باشم که اینکار را بکنم، من آن ویدئو را هفت سوراخ موش قایم کردم و هیچکس هم امکان دسترسی به آن را ندارد، به سر خودتان قسم، خودم هم بعد از آن دفعه ای که شما دعوایم کردید دیگر نگاه نکردم.

الله در حالیکه که ورقه درخواست محمود را به جبرئیل نشان میداد گفت "پس این چی میگه"

جبرئیل با تعجب به ورقه نگاه کرد و دید روی آن نوشته "ویدئوی روابطت با مریم دستمه، امروز عصر ساعت 5 توی ارومیه باران می آید وگرنه ویدئو را سی دی میکنم و برای همه میفرستم" جبرئیل درحالیکه سرش را تکان میداد گفت "قربان ایشان به شما کلک زده اند"

الله در حالیکه سرش را تکان میداد و خنده های عصبی میکرد به جبرئیل گفت "میتوانی بروی، فقط یادت باشد آن آیه معرف را اصلاح کنی و به جای و الله خیر الماکرین بگوئی و المحمود خیر الماکرین آن ویدئو را هم مواظب باش راست راستی لو نرود"

Sunday, April 4, 2010

توهین آمیز و خلاف واقع دو حربه برای فرار از واقعیت

چند روز پیش یکی از دوستان لینکی را در سایت "رای ایرانی" گذاشته بود با عنوان "خر راوی حدیث است" من هم چون به نظرم لینک قشنگی آمد آن را در سایت دنباله به اشتراک گذاشتم. لینک به صورت خیلی ساده، یکی از احادیث اصول کافی را با ذکر منبع نقل کرده بود. مطابق این حدیث علی از قول الاغ پیغمبر نقل کرده بود که حضرت نوح به جد این الاغ گفته بوده که از نسل تو الاغی به وجود می آید که بهترین بنده خدا بر آن سوار خواهد شد. قبل از اینکه لینک را به اشتراک بگذارم، اصول کافی را هم کنترل کردم و مطمئن شدم که حدیث در کتاب نقل شده است.

البته لینک به اندازه کافی از دوستان مثبت گرفت. اما نکته ای که برایم جالب بود، چهار منفی بود که دوتای آنها به دلیل "توهین آمیز" و دو تای آنها هم به دلیل "خلاف واقع" بود. در مورد توهین آمیز که بنده هم کم و بیش با دوستان موافقم، مجوز انتشارکتابی با محتوائی شبیه به اصول کافی در قرن بیست و یکم، توهین به شعور تمام ابنا بشر است. اما این اشکال از لینک من نیست، اشکال از کتاب مذکور است و اگر دوستان دل خونی دارند، باید سراغ دست اندر کاران چاپ و توزیع آن کتاب بروند وگرنه من توهینی را به اصل حدیث اضافه نکردم و نقل کفر هم کفر نیست، چه برسد به نقل حدیث معصومین!! اما در مورد "خلاف واقع"، من کلی با این عبارت مشکل دارم. هر بار که انتقادی به اسلام میشود، دوستان مسلمان فوری چشمهایشان را میبندند و دهانشان را باز میکنند و میگویند "خلاف واقع". دوستان عزیز! واقعیت یک چیز سلیقه ای نیست که اگر از چیزی خوشمان نیامد، بگوئیم "خلاف واقع". ممکن است من خیلی از مطالبی را که میشنوم، دوست نداشته باشم. آیا این دلیل کافی برای غیر واقعی بودن آنهاست؟ آیا بهتر نیست به جای حمایت کورکورانه از یک مطلب، در مورد آن فکر کنیم؟ اگر امروز به بسیجی ها ایراد میگیریم که کورکورانه از خامنه ای حمایت میکنند، آیا بهتر نیست خودمان هم کورکورانه از هیچکسی حمایت نکنیم؟ بیائید حرف حق را از دشمنمان هم بشنویم و موافقت یا مخالفتمان را بر پایه دلیل بگوئیم. شاید روزی بتوانیم به کمک هم دانش خود را از دنیای اطرافمان بالا ببریم.

اگر گلایه کردم، ببخشید، دلم از تعصبات بعضی از دوستان خیلی گرفته بود.