Friday, April 9, 2010

چی شد که باران آمد؟

در سفر اخیر رئیس جمهور به ارومیه، بلافاصله بعد از دعای ایشان برای نزول باران، باران بر سر شهر سرازیر شد. اما اصل ماجرا چه بود...

بعد از ظهر بود و الله مطابق معمول هر بعد از ظهر در دفتر کارش نشسته بود و فرشته مسئول سرویس دسک کائنات، مشغول گزارش تقاضاهای ثبت شده در سرویس دسک بود.

- قربان یک تقاضا از یک خواهر بسیجی برای شوهر داریم، پرونده ایشان را روی مانیتورتان میتوانید مشاهده کنید.

- واه واه...با این سبیلهای از بناگوش در رفته، توقع دارد ما چکار برایش بکنیم. ما هزار بار گفته ایم که از تو حرکت از ما برکت...برایش پیغام بفرستید که این سبیلها را بند بیندازد، شاید یک فرجی بشود....بعدی

- قربان تقاضای بعدی مربوط به یک بیمار مبتلا به ایدز است که گفته از راه تزریق سرنگ آلوده، مبتلا شده است

- همهشون همین را میگویند، حالا چه کاره هست؟

- طلبه فیضیه

- ها ها...گفتی سرنگ آلوده؟؟ ما را خر فرض کرده این پدر سوخته...ولی به هر حال در خواستش را اجابت میکنیم، وگرنه نسل تمام حجه الاسلام ها در خطر است. بعدی...

- قربان بعدی مربوط به شخصی به نام محمود احمدی نژاد است و نوشته "محرمانه-مستقیم، فقط شخص خدا بازبین فرمایند" میخواهید بدهم خدمتان

- بده ببینیم

الله بعد از باز کردن نامه چشمهایش را کمی کوچک و بزرگ کرد و نامه را کمی بالا و پائین کرد و به فرشته مسئول سرویس دسک گفت

-یک باران هم برای این بنده ما بفرست. اصلا همین الان هم بفرست تا دیر نشده...پاشو...زود

بعد از رفتن فرشته، الله جبرئیل را به دفترکار فراخواند و گفت

-تو چه میخواستی که در این بارگاه نگرفتی؟ گفتی تو را امین صدا کنیم، گفتیم چشم. گفتی حوصله رفت و آمد به زمین را نداری، هزار سال است نبوت را تخته کردیم. دیگر چه چیزت کم بود که به ما خیانت کردی؟ خوشت می آید کار عزرائیل را بدهم به تو که روزی چند میلیون بار بروی زمین و برگردی؟

جبرئیل در حالیکه چشمهایش از تعجب از حدقه بیرون زده بود گفت : "قربان بنده چه خیانتی کردم که خودم بیخبرم؟"

-برای چی، این ویدئوی روابط ما را با مریم به این مردک احمدی نژاد دادی؟

-قربان بنده غلط کرده باشم که اینکار را بکنم، من آن ویدئو را هفت سوراخ موش قایم کردم و هیچکس هم امکان دسترسی به آن را ندارد، به سر خودتان قسم، خودم هم بعد از آن دفعه ای که شما دعوایم کردید دیگر نگاه نکردم.

الله در حالیکه که ورقه درخواست محمود را به جبرئیل نشان میداد گفت "پس این چی میگه"

جبرئیل با تعجب به ورقه نگاه کرد و دید روی آن نوشته "ویدئوی روابطت با مریم دستمه، امروز عصر ساعت 5 توی ارومیه باران می آید وگرنه ویدئو را سی دی میکنم و برای همه میفرستم" جبرئیل درحالیکه سرش را تکان میداد گفت "قربان ایشان به شما کلک زده اند"

الله در حالیکه سرش را تکان میداد و خنده های عصبی میکرد به جبرئیل گفت "میتوانی بروی، فقط یادت باشد آن آیه معرف را اصلاح کنی و به جای و الله خیر الماکرین بگوئی و المحمود خیر الماکرین آن ویدئو را هم مواظب باش راست راستی لو نرود"

No comments:

Post a Comment